دو شعر از محمود درویش
انگار که خوشبخت شدم
ترجمه :مجتبا پورمحسن
انگار که خوشبخت شدم: برگشتم.
بيش از يکبار زنگ خانه را زدم. منتظر ماندم…
(شايد ديرکردهام. هيچکس در را باز نميکند،
حتا صداي جيرجيري هم از راهرو نميآيد.)
يادم آمد که کليدِ در را با خودم آورده بودم،
به همين دليل از خودم معذرتخواهي کردم:
از تو غافل شده بودم، بيا تو.
وارد شديم… در خانه خودم هم ميهمانم و هم ميزبان
به همه جاي خانه چشم گرداندم.
هيچ نشاني از خودم نديدم…شايد هرگز اينجا نبودم.
در آينهها هيچ شباهتي نديدم. با خودم فکر کردم: کجا هستم؟
و بعد فرياد کشيدم تا از وهم بيرون بيايم
اما نتوانستم… مثل صدايي که به سنگي مرمر بخورد، شکستم.
رفتم به اتاق خواب،
رويا هجوم آورد به من و با اين سوال دربرم گرفت: تو عوض شدهاي؟
گفتم: عوض شدهام، چون مردن در خانه بهتر از اين است که
وقتي به سمت ميداني سوت و کور ميروم، ماشين زيرم بگيرد.
باقيماندهي يک زندگي
اگر کسي به من ميگفت:
تا عصر خواهيد مُرد
تا آن موقع چکار خواهيد کرد،
نگاهي به ساعت مچيام ميانداختم
يک ليوان آبميوه ميخوردم
يک گاز به سيب ميزدم
مدتي طولاني خيره ميشدم به مورچهاي که غذايش را پيدا کرده
بعد به ساعتم نگاه ميکردم
آنقدر وقت داشتم که ريشم را بتراشم
و بپرمتوي حمام و از ذهنم بگذرد:
«بايد خودم را براي نوشتن آراسته کنم
پس بهتر است لباس آبيام را بپوشم»
تا ظهر مينشستم پشت ميزتحريرم
اما خبري از جاري شدن کلمات رنگارنگ نميشد
سفيد،سفيد،سفيد…
آخرين ناهارم را اماده ميکردم
دو تا گيلاس مشروب آماده ميکردم:يکي براي خودم
يکي هم براي مهماني که بدون قرار قبلي خواهد آمد
بعد چرتي ميزدم
اما خروپفم بيدارم ميکرد…
به ساعتم نگاه ميکردم
وقت براي مطالعه بود
فصلي از کمدي الهي دانته را ميخواندم
و نيمي از شعري از معلقات سبع نوشته ي امروالقيس* را
و نگاه مي کردم که چطور
زندگي از من رخت ميبندد
و به ديگران داده ميشود
اما نميپرسيدم چه کسي
آنچه را که خالي شده
پُر ميکند.
اينم از اين.بعد؟
اين ديگر،اين!
بعدچي؟
موهايم را شانه ميکردم و شعر را
ميانداختم توي سطل زباله
اين شعر را
ويک پيرهني درجه يک را ميپوشيدم که در ايتاليا آخرين مُد است
خودم را به شکل يکي از نوازندگاه گروه ويولونيستهاي اسپانيايي درميآوردم
و به سمت قبرم حرکت ميکردم
*امروالقيس بن الحجر بن الحارث الکندي،شاعر از شاعران مشهور عرب(۵۰۰-۵۵۰)که به خاطر مضمون اروتيک اشعارش دوبار توسط پدرش تبعيد شد.
پي نوشت:اين شعر در روز ۱۴ ماه مي در مجله نيويورکر۲۰۰۷ چاپ شد .در ترجمه، يک ويرگول براي راحتي خوانش در زبان فارسي اضافه کردهام