گفت و گو با ديبيسي پيير، نويسندهي رمان «تابستانِ گندِ ورنون»
ديبيسي پيير، متولد ۱۹۶۱ در جنوب استراليا، نويسندهاي مکزيکي، آمريکايي است. نام اصلي او پيتر وارن فينلي است. دي بي سي (بدون کاما) برگرفته از عبارت «کثيف اما پاکيزه» است، لقبي که دوستان دوران کودکياش به او داده بودند.
مادر او اهل شمال شرقي انگليس بود و پي ير نيز در آنجا تحصيل کرد. پي ير در يک خانواده ثروتمند انگليسي در مکزيکوسيتي بزرگ شد و در دوران کودکي زندگي برخورداري را تجربه کرد. او سپس به آکادمي ادرون پيوست. پي ير، جداي از انگليسي، به زبانهاي مکزيکي و اسپانيايي نيز مسلط شد. پي ير ۱۶ساله بود که پدرش بيمار شد و سه سال بعد درگذشت. وقتي خوزه لوپز پورتيلو، رييس جمهور مکزيک حکم به ملي کردن سيستم بانکي کشور داد، دارايي خانوادهي پي ير کاهش يافت. پي ير اين اتفاق را «آغازي بر مشکلات»اش ميداند. پس از آن بود که او به کارهاي غير قانوني روي آورد و معتاد شد. او براي تهيه پول مواد مخدر دست به هر کاري زد. از اجير شدن براي پيدا کردن طلاي گمشدهي موکتزوما، امپراتور آزتک تا فروش خانهي دوستش بدون اجازهي او. با آغاز هزارهي جديد، پي ير با ترک اعتياد، زندگي متفاوتي را در پيش گرفت و راهي ليتريم در ايرلند شد و به بازنويسي اولين رمانش پرداخت که در سال ۲۰۰۳ برندهي جايزهي بوکر شد. رمان «انگليسي دست و پا شکسته لودميلا» ديگر کتاب اين نويسنده است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
روزنامهي گاردين، «تابستانِ گندِ ورنون» را با «پارک جنوبي» مقايسه کرده و اينترتينمت ويکلي در بررسي اين کتاب را با فيلم «راشمور» وس اندرسون مقايسه کرده. مشخصاً چيزهايي در اين رمان هست که طلب ميکند آن را با توليدات رسانهها مقايسه کرد. شايد هيچکس فکرش را نميکرد اين کتاب عجيب و غريب برندهي جايزهي من بوکر در سال ۲۰۰۳ شود. «تابستان گند ورنون» برندهي جايزهي ادبي ويژهي شما نيست. تعجبي ندارد، واقعاً ديبيسي پيير يک رماننويس عادي نيست. «او حتا به زحمت بريتانيايي است!» وقتي داوران، کتاب و نويسندهي برگزيدهي جايزهي من بوکر را اعلام کردند، منتقدين با اين جمله حيرت خود را نشان دادند. حداقل اين بحث، از اساس بيپايه نيست. اگرچه او از پدر و مادري انگليسي در استراليا به دنيا آمده؛ اما پيير در بين آمريکاييهاي تبعيدي در مکزيک بزرگ شد. اما اگر شهروندي شما به اندازهي کافي براي کميتهي المپيک قابل قبول باشد…
در دبيرستاني در شهر کوچکي در تگزاس، دانشآموز نامحبوبي، ۱۶تا از همکلاسيهايش را به گلوله بسته است. قبل از اينکه سرخوشي کشتن تمام شود، او اسلحه را به سمت خودش ميگيرد. اما اين اتفاقات قبل از صفحهي اول کتاب رخ ميدهد. وقتي ديبيسي پيير سرانجام ساکنين آسيبديدهي شهر مارتيريوي تگزاس را به خوانندگان معرفي ميکند، ما شکاف بزرگ قلبهايشان و قاتل مرده و پوچي فوقالعاده بزرگي را که بلاگردانشان باشد، ميبينيم و وارد جهان تنها دوست بيگناه و بياختيار بد دهن تابستان گندورنون ميشويم.
*اين گفت و گو در روزنامهي فرهيختگان منتشر شده است.
فايل پي دي اف ترجمه گفت و گو با دي بي سي پي ير
شنبه – ۷ آذر ۱۳۸۸