سه شعر از ریموند کارور

ترجمه: مجتبا پورمحسن

اشاره: آن‌چه در پی می‌آید، ترجمه‌ی سه شعر از ریموند کارور است که در کتابِ در دست انتشار «انگشتان پا» (گزیده‌ی اشعار کارور) چاپ خواهد شد. «انگشتان پا»، از سوی انتشارت هزاره سوم اندیشه، برای مجوز به وزارت ارشاد رفته است.

ترس

ترس از دیدن پلیس که می‌پیچید توی خیابان

ترس از به خواب رفتن در شب

ترس از به خواب نرفتن

ترس از بازگشتِ گذشته‌ها

ترس از گریختن اکنون

ترس از زنگ زدن تلفن در نیمه شب

ترس از توفانِ تندرها

ترس از زن مستخدمی که خالی بر گونه دارد!

ترس از سگ‌هایی که گفته شده گاز نمی‌گیرند

ترس از اضطراب

ترس از این‌که باید جسد یک دوست را شناسایی کنم

ترس از تمام شدن پول

ترس از پول هنگفتی داشتن هر چند که مردم باور نخواهند کرد

ترس از مشخصات وضعیت روانی

ترس از دیر کردن و زودتر از همه رسیدن

ترس از دست خطِ بچه‌هایم روی پاکت نامه

ترس از مردن بچه‌هایم پیش از من و احساس گناه از زنده بودنم

ترس از زندگی با مادرم در سال‌های پیری او و من

ترس از پریشانی

ترس از امروزم که با یادداشتی ناخوشایند پایان بپذیرد

ترس از این‌که بیدار شوم و ببینم که نیستی

ترس از عاشق نشدن و به اندازه‌ی کافی دوست نداشتن

ترس از این‌که چیزهایی که دوست دارم کسانی را که دوستشان دارم به کشتن دهد

ترس از مرگ

ترس از عمر زیاد

ترس از مرگ

این را گفته ام

همسرم

همسرم رفته و لباسهایش را هم با خودش برده

او فقط دو جفت جورابْ‌شلواری پلاستیکی

و یک بُرِس مو که پشت تخت افتاده، باقی گذاشته است

دلم می‌خواهد به آن جوراب شلواری‌های زیبا

و موهای تیره‌ای که به برس گیر کرده توجه کنید

جوراب‌ها را می‌اندازم توی کیسه زباله

برس را نگه می‌دارم و استفاده می‌کنم

فقط تخت است که غریب به نظر می‌رسد

و غیر ممکن است ندیده‌اش بگیرم

دخترم و پای سیب

چند دقیقه بعد از این‌که از اجاق گاز بیرون می‌آورد

یک تکه‌اش را به من می‌دهد.

از شکاف‌های رویش بخار بلند می‌شود.

شکر و چاشنی دارچینِ رویش، پخته است

اما او عینک بدبینی‌اش را ساعت ده صبح به چشم می‌زند

همه چیز عالی است.

همان طور که نگاهم می‌کند

یک تکه پای سیب می‌بُرَم و به سمت دهانم می‌بَرَم

و فوتش می‌کنم.

آشپزخانه دخترم در زمستان.

چنگال می‌زنم به پای سیب و به خودم می‌گویم که بی‌خیالش شوم.

دخترم می‌گوید عاشق اوست

بدتر از این نمی‌شود

http://www.adambarfiha.com/5g3.htm