گفت و گو با جویس کرول اوتس، نویسنده آمریکایی

عاشقیت نویسنده در ۷۱ سالگی

ترجمه: مجتباپورمحسن- زندگی شخصی خانم جویس کرول اوتس در سن 71 سالگی به اندازه‌ی حرفه‌اش مهیج است. پس از مرگ همسرش، ریموند اسمیت، سردبیر مجله‌ی ادبی انتاریو ریویو که بر اثر ذات الریه، در ماه فوریه 2008 درگذشت، زندگی جویس کرول اوتس به گفته‌ی خودش به طرز پیش بینی ناپذیری دستخوش تغییر شد.
خانم اوتس در گفت و گو با وال استریت ژورنال، درباره‌ی ازدواج و دو رمان اخیر «پرنده‌ی کوچک بهشت» و «دوشیزه‌ی زیبا» گفته است.

از وقتی مجددا ازدواج کردید، چه تغییراتی در زندگی شما اتفاق افتاده است؟
وقتی با یک دانشمند زندگی می‌کنید، جهان را متفاوت از زمانی که با یک انسان شناس زندگی می‌کنید، می‌بینید. تفاوت ظریفی است، تفاوت در مشاهده‌ی واقعیت.

سرگرمی تازه‌ای به دست آورده‌اید؟
چارلی مرا به پیاده‌روی می‌برد. من و شوهر سابقم قدم می‌زدیم و دوچرخه سواری می‌کردیم. چارلی در پیاده‌روی خیلی جدی است. ما کفش و کلاه می‌کنیم و می‌رویم پیاده‌روی.

این تغییرات آیا بر زندگی حرفه‌ای‌تان هم تاثیر گذاشته؟
وقتی می‌نویسم، چیزی را به شکل استعاری و تقریبی خواهم گفت. در حالی‌که دانشمندان خیلی دقیق هستند. علم، فضای فکری بسیار متفاوتی است. برای مثال وقتی نوشته‌ای از خودم را برای چارلی می‌خوانم که آن را استعاری و تقریبی می‌نویسم، او خواهد گفت واقعا این طور نیست و این را ثابت خواهم کرد. همسر سابقم آثار غیرداستانی‌ام را می‌خواند اما سراغ کارهای داستانی‌ام نمی‌رفت. او همیشه در حال خواندن متن‌ها بود. فکر می‌کنم همیشه احساس می‌کردم این‌که من هم چیز دیگری بدهم که بخواند، فکر خوبی نیست. احساس می‌کردم تنهایی بیشتری داشته باشم، بنابراین او کارهای مرا نمی‌خواند و من هم احساس خجالت نمی‌کردم. فکر می‌کنم این مساله در مورد خیلی از آدم‌ها صادق است. گاهی نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌شان هم کارهای آن‌ها را نمی‌خوانند.

joycecaroloates2شما در ژانرهای گوناگونی کار کرده‌اید، از ژانر وحشت و گوتیک گرفته تا رمان‌هایی با زمینه فراطبیعی برای کودکان. ایده‌های آثارتان از کجا سرچشمه می‌گیرد؟
سخت است که بگوییم یک ایده‌ی مشخص از کجا سرچشمه می‌گیرد. پیش از آنکه یک رمان بنویسید، باید مجموعه‌ای از ایده‌ها را در کنار هم داشته باشید. یک ایده، کافی نیست. رمان«پرنده کوچک بهشت» درباره‌ی زن جوان یا دختری است که پدرش را از دست می‌دهد و مشخصا بر اساس اتفاق از دست دادن پدر خودم بود. داستان این رمان در شمال ایالت نیویورک می‌گذرد، در شهری که به نحوی شبیه شهرهایی است که من در آنها زندگی می‌کردم. در عین حال بیشترش داستانی و تخیلی است. من واقعا دوست دارم که اتفاقات را در جاهایی قرار دهم که برای من واقعیت دارند.

ایده‌ی رمان «دوشیزه‌ی زیبا» که درباره‌ی رابطه‌‌ای عجیب بین پرستار بچه‌ی جوان و یک مرد سالخورده ثروتمند است، از کجا آمد؟
ایده‌ی اصلی‌اش زمانی شکل گرفت که از شهر جرسی، شهری ساحلی از منطقه‌ی بی‌هد دیدن کردم. در رمان، «بی‌هد» هم سمبلیک و هم ادبی است: مکانی واقعی و مکانی درخشان، شاید رویاهایی فریبنده. این مکان‌ها را در تخیل‌ام به شعری قدیمی از باربارا آلن که برایم بسیار خاطره‌انگیز است پیوند زدم. اغلب به شکل نیمه خودآگاهانه زمزمه‌اش می‌کنم!

کی نوشتن رمان«دوشیزه زیبا» را آغاز کردید و نگارشش تا کی طول کشید؟
«دوشیزه‌ی زیبا» شاید یک سال به صورت یادداشت و طرح وجود داشت. به سفر که می‌رفتم پوشه یادداشت‌هایم را که اسمش«ایده‌هایی برای داستان» است با خودم می‌بردم. بالاخره نوشتنش را شروع کردم و با سرعت نوشتم، شاید در عرض دو ماه خیلی سریع نوشتم و بازنویسی‌اش کردم. بیشتر وقتم صرف بازنویسی شد.

داشتید روی مجموعه خاطرات‌تان از همسر اولتان کار می‌کردید. کارش به کجا رسید؟
ده روز پیش این خاطرات را تمام کردم. اسمش را گذاشتم«خاطرات یک بیوه».
نوشتنش از نظر احساسی خیلی سخت بود. اما الان خوشحالم که نوشتم.

چه چیزی باعث شد که یک کتاب خاطرات بنویسید؟
پس از آنکه همسرم درگذشت، نمی‌توانستم زیاد بنویسم، نمی‌توانستم تمرکز کنم. آنقدر از پا افتاده بودم که حتا نمی‌توانستم به نوشتن فکر کنم. اما یادداشت برمی‌داشتم، اما نه برای داستان بلکه روزنوشت‌هایی از آن روزهای وحشتناک. فکر می‌کردم نمی‌توانم از این اتفاق‌ جان سالم به در ببرم مدت زمان خاطرات فقط سه ماه است، ولی این سه ماه آنقدر دشوار بود که انگار سال‌ها طول کشیده است. مجموعه خاطرات بیش از 400 صفحه شده است. پس از مدتی دوباره توانستم داستان بنویسم، اما فقط داستان‌های کوتاه، داستان‌هایی درباره‌ی«از دست دادن»، «غم» و «جان سالم به در بردن». حالا برایم بدیهی است، همچنان که همیشه فکرکرده‌ام واقعا ما نمی‌توانیم انتخاب کنیم درباره‌ی چه چیزی بنویسیم، بلکه چیزها ما را انتخاب می‌کنند.