عليه عبارات مجعول «موسيقي اصيل ايراني» و «سينماي ملي»
موسيقي اصيل ايراني، به اندازهي هر عبارت ديگري که پديده يا اتفاقي را به اصالت نسبت ميدهد، پوچ، مخرب و خطرناک است.
اصالت، يکي از ابزارهاي مهم براي مشروعيتبخشي به اعمال محدود کننده است. دو تا از بدترين و بدويترين اتفاقات قرن بيستم، نتيجهي تکيه بر مفهوم «اصالت» است. البته که اصالت بيش از آنکه مفهومي قابل استناد باشد، وهمي است که در فرايند ايدئولوژيسازي توليد ميشود.
هولوکاست و قتل عام يهوديان در جريان جنگ جهاني دوم، به نام اصالتِ يک نژاد اتفاق افتاد و پس از آن کشور اسراييل، بر پايهي دگم انديشانهترين کارکرد اصالت شکل گرفته است. به نظرم جهان مدرن بايد بسيار شرمسار باشد که در قرن بيستم، شکلگيري يک کشور بر پايهي مرزبنديهاي قومي، مذهبي و اقليمي را به تماشا نشسته است.
پس هولوکاست و تشکيل کشور اسراييل هر يک به نوعي عاقبت ناگوار اصالتمحوري است. اگر هولوکاست صرفا اتفاقي بيرحمانه در پيامد اصالت انديشي باشد،کشور اسراييل انديشه اصالت محور و پيامدهايش را توامان در خود دارد.
طنز آميز است که هولوکاست فاجعهاي بود که بر اساس ايدهي هيتلر مبني بر اصالت نژاد آريايي شکل گرفت و پس از آن اسراييل نيز با همان انديشهي بدوي خلق شده که اصرار دارد خود را قرباني آن نشان دهد.
اين نوشته را با عبارت «موسيقي اصيل ايراني» آغاز کردم و به سمت انديشه سياسي کشيده شدم. مطمئنا قصد ندارم در اين نوشتهي کوتاه، دربارهي سياست بحث کنم که قطعاً سواد کافي در اين زمينه ندارم. اما تعمداً اين دو مثال ملموس را زدم تا برسيم به واژههاي بيمعني و مبهمي مثل «موسيقي اصيل ايراني» و «سينماي ملي» (بخوانيد همان سينماي اصيل!)
موسيقي اصيل ايراني همانقدر واقعيت ندارد که «سينماي ملي» موضوعيت ندارد. هر دوي اين عبارات، صرفاً دستاويزهايي براي مميزي و حذف صداهاي ديگر است. اگر بپذيريم که اصالت، مفهومي (ضد مفهومي) دال بر گذشته است، «حذف صداهاي ديگر» را شسته رفتهتر ميتوان «حذف صداهاي بديع» و «هنري» دانست.
بر پايهي اين تعريف کوتاه، نظام سياسي، انديشه (ضدانديشهي) اصالت را صرفاً براي توتاليتاريسم فرهنگي اشاعه ميدهد و پس از آن اين حق را براي خود قائل ميشود که به نام اصالتمحوري، آثار بديع را با برچسب «بياصالتي» از صحنه حذف کند.
شکي نيست که در جهان امروز برخوردهاي حذفي، با استفاده از مفاهيم مدرن اتفاق ميافتد. حذف موسيقي با عنوان پرطمطراق «حمايت از موسيقي اصيل ايراني» و تضعيف سينماي پويا با ژست «خلق نظاممند سينماي ملي» اتفاق ميافتد.
طبيعتاً در شکل جديد بنيادگرايي، مولدان اين انديشه، شخصاً هزينه نميپردازند. در اين خيمهشببازي، مهرههايي کماستعداد خالقان آثار «اصيل» و «ملي» نام ميگيرند و به مرور، آثار هنري عقيم، جاي آثار بديع را ميگيرد. چرا که انديشهي اصالتمحور، بدعت را بزرگترين دشمن خود ميپندارد
يکشنبه – ۲۳ تير ۱۳۸۷