۱۹۴ صفحه کتاب، توهين به احمدشاملو، شاعر ملي
مجتبا پورمحسن: ستون اين هفته من، نه يک و دو و سه دارد و نه مسابقهي اس ام اسي. خبري از خاطره هم نيست. موضوع اين يادداشت، يک فاجعه ملي است. يکراست ميروم سر اصل مطلب. احمدشاملو چه بخواهيم چه نخواهيم، شاعر بزرگ و ملي ايران است. حتا مخالفان او نيز نميتوانند جايگاه او را زير سوال ببرند. مطمئنا هم در کارنامهي بسيار پربار اين شاعر، آثار نازلي هست و هم اينکه در زندگي پرماجراي او نکات بحثانگيزي ديده ميشود. طبيعي است. شاملو هم آدم بود و مثل تمام آدمها خوبيها و بديهاي خاص خودش را داشت. از طرفي بزرگي نام احمدشاملو نبايد راه هرگونه نقد به او و آثارش را ببندد. خود من سه سال پيش مقالهاي در نقد شاملو نوشتم و به عنوان يک منتقد جوان بعضي از آثار و انديشههاي او را به چالش کشيدم، البته با بضاعت اندک خودم. حتماً پس از اين منتقدين برجستهاي نقدهاي پر و پيماني بر آثار شاملو خواهند نوشت که البته اين نقدها و برجستهکردن ضعفها چيزي از بزرگي او کم نميکند. همانطور که گفتم بخواهيم يا نخواهيم شاملو يکي از شاعران ملي ايران است.
اما فاجعه آنجاست که اخيرا کتابي به دستم رسيد با نام «احمدشاملو بدون نقاب»، نوشتهي شاعري به نام علي خداجو که ۷۴ ساله است و تا به حال يک عالمه مجموعه شعر با هزينهي شخصي چاپ کرده؛ شعرهايي که آوازهاش از کوچهي محل زندگياش فراتر نرفته است. حالا اينجناب در کتابي که در سال ۱۳۹۰ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز گرفته بدترين توهينها را در حق احمدشاملو روا داشته است. کتابي سراسر از تهمت، بد وبيراهگويي و تحقير يک شاعر ملي بدون هيچگونه تحليل و منطقي. کاش به همين جا ختم ميشد، نويسندهي اين کتاب داستانهايي مندرآوردي از زندگي شخصي شاملو روايت کرده و تا توانسته سعي کرده چهرهاي مخدوش از او ارايه کند. ميزان توهينها و دشنامهايي که اين نويسنده در کتابش نثار شاعر ملي ما کرده، آنقدر زياد است که هر مخاطب و نويسندهاي را به اين فکر مياندازد که اين کتاب چطور مجوز گرفته است؟ البته که من هرگز قايل به مميزي کتاب نيستم، اما سياست يک بام و دو هوا در زمينهي اعطاي مجوز به کتابها اين سوال را پيش ميآورد که اختلاف فکري – هر چند عميق- يک شاعر بزرگ (و لااقل محبوب) با کساني که مسووليت نظارت بر آثار را برعهده دارند، آيا به آنها اجازه ميدهد که به هر فحشنامهاي مجوز بدهند و در قبالش شعرهاي تنهايي يک شاعر را به دليل فضاي ياسآلودش غيرقابل انتشار اعلام کنند؟ تعداد افراد مخالف انديشههاي شاملو که عليه او مطلب نوشتهاند، کم نيست. اما من تا به حال نديدهام که کسي همچون نويسندهي کتاب «احمد شاملو بدون نقاب» به ترور يک شخصيت فرهنگي بزرگ کشور دست بزند.
نويسندهي اين کتاب، شاملو را «مکار، دروغگو و حيلهگر» خطاب ميکند و مينويسد: «اعتياد سنگيناش قدرت انديشهورزي را از او گرفته! شاملو همهفن حريف بود، از ويسکي گرفته تا عرق سگي، مخدرات پودري و تزريقي! کلکسيوني از انواع مخدرات داشت. شاملو جايي هم که از دروغزني خسته ميشود به خودزني ميپردازد و گروه گروه جوانان جوياي نام را که شيفتهي ادبيات بودند به ورطه اعتياد ميکشاند.» (صفحهي ۹۹)
معلوم نيست که آقاي خداجو به چه حقي- حق قانوني يا شرعي- به خودش اجازه داده که از زبان دکتر مريم طوسي، همسر اول احمد شاملو بياورد که: «اگر ميدانستم اين پسرک جعلق شاملو آنقدر پست و بيشرف و بيعاطفه است هرگز با او ازدواج نميکردم.» (صفحهي ۱۰۱)
در جايي ديگر مينويسد که شاملو «نيم کيلو شيرهي خالص تهيه ميکرد که روزانه چندين بار آن شيرهها را همراه ويسکي ميخورد!» (صفحهي ۱۰۹)
نويسندهي کتاب «احمدشاملو بدون نقاب» در روايت سفر شاملو به گيلان، انواع و اقسام ادعاهاي اثبات نشده و سراسر دروغ را دربارهي محمدتقي صالحپور، روزنامهنگار فرهنگي باسابقه و نصرت رحماني مطرح ميکند و مينويسد که مقرري نصرت رحماني را صالحپور پرداخت ميکرد. در حالي که اين ادعاي کذب توهيني محض به ساحت شاعر بزرگي چون نصرت رحماني و هم همسر محترم اين شاعر است که سالها در يکي از محلههاي قديمي شهر رشت براي گذران زندگيشان کار ميکرد. خداجو مينويسد: «ابرمرد شعر امروز انواع مکفيات، مخدرات و مشروبات از همه نوع را پيشکش دماغ معيوب حريصاش ميکرد!» (صفحهي ۵۳)
نه، اين ليچارهاي شفاهي رد و بدل شده در يک شبنشيني نيست. اينها در کتابي منتشر شده که وزارت ارشاد سخاوتمندانه به آن اجازهي انتشار داده است.
نويسنده دربارهي سمت و سوي شعر شاملو هم جز به زبان توهين سخن نميگويد: «شاملو شاعر وقايع هيستريک و شهوي است» (صفحه ۱۷۶) «درد عميق انسان معاصر در آثار شاملو به فراموشي سپرده شد و درد مشترک شاملو مقولات جنسي توام با خودبينيهاي ماليخوليازده است…». «شعر شاملو تکرار وقايع ازدياد نسل هواي اختناقخيز شهوات فکري و جسمي است و با شعر ناب فاصله دارد!» (صفحهي ۱۳۸)
خندهدار است که عمدهي مخالفان شعرهاي شاملو، ضعف شعر شاملو را در همين عيانگويي براي دغدغههاي خلق ميدانند و آن وقت نويسندهي اين کتاب شعر شاملو را «شهواني» ميداند! اين علامت تعجب را که گذاشتم يادم آمد که تقريباً در پايان تمام جملات اين کتاب ۱۹۴ صفحهاي يک علامت تعجب قرار گرفته و خبري از نقطه نيست. انگار که خود نويسنده هم تعجب کرده از اين همه تهمت و توهين به شاعر ملي ما. جالب اينجاست که خداجو ضمن اينکه مدام تاکيد ميکند که شعر شاملو، شعر ناب نيست، اشعار خودش را در کنار اشعار اوکتاويو پاز، برتولت برشت، نيچه، هومر و… به عنوان «شعر ناب» معرفي ميکند.
من عاشق سينهچاک احمد شاملو نيستم. عنوان شاعر ملي را هم صفتي اختصاصي براي او نميدانم. شاعران زيادي از شاعران همعصر ما شايستهي اين عنوان هستند. اما حرمت يک هنرمند، يک شاعر که بر فرهنگ يک کشور افزوده، بيش از همه بايد توسط تصميمسازان فرهنگي کشور حفظ شود. وقتي وزارت ارشاد در مميزي يک رمان، کلمهي «نزولي» را از جملهي «پدر پول نزولي گرفت» حذف ميکند، با چه توجيه اخلاقي و شرعي به کتابي سراسر افترا و توهين به يک شاعر محبوب مجوز نشر ميدهد. در ممالک خارجه پژوهشگران گاه پس از قرنها به نکتهاي در زندگي يک هنرمند يا نويسنده پي ميبرند که شايد منطبق با عرف نباشد، اما اين پژوهشها و يافتههاي حاصل از آن هيچگاه بهانهاي براي توهين و ليچاربارکردن و لنتراني به آن هنرمند ملي تبديل نميشود.
در سالهاي اخير بارها شنيدهايم و خواندهايم که ترکيه دارد مولانا را مصادره ميکند، نظامي را کشوري ديگر و موارد مشابه اين. از قديم گفتهاند حرمت مسجد به متولي آن است. ما با دست خود اينگونه بزرگان فرهنگي خود را زير مشت و لگد افترا و توهين له ميکنيم و بعد با صداي يک ني که زير متن شعر مولانا به گوش ميرسد فرياد وامصيبتا سر ميدهيم.
براي اطلاع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مشخصات کامل کتاب را اينجا مينويسم تا شايد بتوان توجيهي براي انتشارش جور کرد: «احمد شاملو بدون نقاب»، نويسنده: علي خداجو، مشخصات نشر: رشت، کتيبه گيل ۱۳۹۰
شابک: ۷-۲۸-۵۴۶۶-۶۰۰-۹۷۸
اين نقد در روزنامه فرهيختگان منتشر شده است.