نگاهی به مجموعه شعر «سوت زدن در تاریکی»، سرودهی شهاب مقربین
سطرهای معمولی آقای شاعر
مجتبا پورمحسن: شهاب مقربین، از جمله شاعرانی بود که در شعر موسوم به شعر دههی هفتاد مطرح شد. با این وجود مقربین معمولا خارج از خط کشیهای مرسوم در شعر این دو دهه، شعرش را نوشته و این میتواند حسنی بزرگ برای او محسوب شود. با این همه دوری مقربین از جریانهای شعری، ضررهایی هم برای شعرهایش داشته است. عمده ضعف مقربینِ شاعر این است که معمولاً خطر نمیکند. به همین دلیل نمیتوان از او انتظار شعرهایی درخشان داشت. تازهترین مجموعه شعر شهاب مقربین با عنوان «سوت زدن در تاریکی» در 176 صفحه و توسط نشر چشمه منتشر شده است. در بررسی شعرهای مقربین اولین نکتهای که به چشم میخورد، حجم بیش از حد شعرهای این مجموعه است. میگویم بیش از حد، چون در کار شاعر نقشی منفی داشته است. اگر مقربین از این مجموعهی 176 صفحهای، کتابی 64 صفحهای در میآورد،شاید نتیجهی کار بسیار بهتر از این میشد. چیزی که در کتاب «سوت زدن در تاریکی» آزار دهنده است،تعداد زیادی شعر معمولی است که در کل کتاب پخش شدهاند. ساختار مکانیکی و غیرهنری این شعرها، شعرهای خوب کتاب را تحت تاثیر قرار داده است. مشکل اصلی شعرهای کتاب «سوت زدن در تاریکی» تجربه در ساختارهای مکرر و نخ نما شده است. مقربین قالب نمیآفریند، بلکه مدام از قالبهای از پیش تعیین شده استفاده میکند. طبیعی است که قالب،محتوا را میسازد. اصلا محتوا بدون قالب وجود خارجی ندارد. بنابراین ساختارهای تکراری باعث میشود محتوا اگرچه با کلماتی متفاوت اما اساسا تکراری باشد.
دنیای رو به رو زیبا نیست / چشمانت را باز کن / تا لحظهای زیبا کنی/ دنیای مرا (صفحهی 21)
وقتی به مرگ فکر میکنم / میدانم /باید به زندگی فکر کرد / وقتی به زندگی فکر میکنم / میدانم / باید به تو فکر کنم / وقتی به تو فکر میکنم / نمیدانم / چه کنم. (صفحهی 47)
در این شعرها تناظرها و معادلات سادهی ریاضی، قالب شعر را از پیش تعیین کرده است و محتوا نیز در همین قالب به بند کشیده میشود. مقربین یا هر شاعر دیگری بهترین کلمات را هم اگر برای این ساختارها انتخاب کند، نتیجهی کار اثری تکراری خواهد شد؛ شعرهایی تغزلی که نمونههای کمال یافتهاش را میتوان در اشعار حافظ و به ویژه سعدی جستجو کرد. از سوی دیگر به خاطر همین ساختارهای تکراری، جهان شعرهای مقربین نیز از معاصر بودن دور افتاده است. در اکثر شعرهای این مجموعه، در قالبی تغزلی عاشق منفعل است و همه چیز دست معشوق: بخواهی یا نخواهی / در قلبم نشستی / حالا انتخاب کن /میخواهی تپش حیات باشی / یا گلولهای. (صفحهی 34)
در نگاه من به شعرهای مجموعهی «سوت زدن در تاریکی» همه چیز از دریچهی ساختار بررسی میشود. اسارت کلمات شاعر این مجموعه در بند ساختارهای کهنه موجب پرگویی شده است. منظور از پرگویی، حجم فیزیکی شعر نیست، مقصود حرافی در توضیح جهان شعری است. مقربین در شعرهای این کتاب، همه چیز را می گوید. او حتا به معناهای مسلم تعبیه شده در فرم شعر هم رحم نمیکند و به توضیح آن برمیآید:
اتوبوسی که تو را برد/ مرا برده بود/ به تمام ایستگاههایش/ در تمام ایستگاهها انتظار میکشم/ تا کجا پیاده شوی. (صفحهی 155)
ما دو شاخهی یک درختیم/ کاش/ باد از دو سو میوزید.(صفحهی 164)
مرا به آغوشت کشیدی/ به صلیبی که سرنوشتم بود(صفحهی 163)
در نمونهی اول، انتظار برای پیاده شدن معشوق در سه سطر اول خلق شده و هر مخاطبی که این سه سطر را بخواند، به راحتی متوجهی همهی آن چیزی که شاعر در سطرهایی بعدی گفته، میشود. پرگویی در این شعر ارزش خلاقهاش را مخدوش کرده است. در شعر دوم، «کاش/ باد از دو سو میوزید» شعر را به سمت سانتی مانتالیسم کشانده است. البته که انتظار نمیرود با حذف این دو سطر، با شعری یک سطری روبه رو باشیم. ادامهی این سطر، با ابداع قالبی جدید میتواند باعث خلق شعری خوب شود. اما این کار بر عهدهی شاعر است نه من یا هر کس دیگر! چون در غیر این صورت، شعر احتمالی از آن شهاب مقربین نخواهد بود.
یکی دیگر از مشکلات شعرهای مجموعهی«سوت زدن در تاریکی» استفادهی مکانیکی از گزارههای خارج از متن است:
دو خط موازی/ در نهایت به هم خواهند رسید/ تا بینهایت/با تو خواهم آمد.(صفحهی 169)
تو حکم کردی/دل/ دستم را خواندی و/ حکم کردی/ دل/ با دلی که داشتم/ چرا باختم/ قاعدهی بازی را نمیدانستم/ تو میدانستی/ که حکم کردی/دل.
(صفحات 66 و 65)
خیال کرده بودم تو ماهی و/ من نزدیکترین ستارهی توام/ تو خورشید بودی/ستارگان بیشمار را روشن کردی/ من در آن میان/ گم شدم.
(صفحهی 153)
شاعر این شعرها صرفا از قالب موضوعاتی که انتخاب کرده استفاده میکند تا حرفهایش را بزند.او هیچ تغییر هنرمندانهای در قالب این موضوعات خارج از متن ایجاد نمیکند. مثلا او مسالهی رسیدن دو خط موازی به هم را انتخاب میکند و یک مصداق عاشقانه را در آن جای میدهد.
هیچ خبری از خلاقیت شاعرانه و دست بردن در مسلمات زبانی در این شعرها نیست. استفاده از روابط نجومی و قواعد بازی حکم، نهایت کاری است که شهاب مقربین انجام میدهد. این قواعد به عنوان روایتهای کلان، برای تبدیل شدن به شعر نیاز به ویران شدن دارند. اما مقربین نشان داده که به چنین فرآیندی اعتقاد ندارد. وفاداری به قراردادهای تعیین شده در ساحتهای خارج از متن، نتیجهای جز متنهایی معمولی با رنگ و لعاب شعری ندارد.
از سوی دیگر دوست دارم از شهاب مقربین بپرسم بر اساس کدام ضرورت و با نظر به کدام هدف در بعضی شعرهایش از شکل به تاریخ پیوسته افعال استفاده میکند؛ استفاده از فعل مگذار به جای نگذار، چه دلیلی دارد؟
بر من زیاده سخت مگیر(صفحهی 37)
مگذار آن در منحوس(صفحهی 51)
از اینجا مگذر(صفحهی 95)
با این وجود در مجموعه شعر حجیم«سوت زدن در تاریکی» تک شعرهای خوبی هم دیده میشود. هر کجا که شهاب مقربین از پرگویی و ساختار تغزلی فاصله میگیرد، به خلق جهانی منحصر به فرد نزدیک می شود: عاشقانت نخواهند ماند/ یکی یکی میروند/ محو میشوند/ هر بوسه که بر یکی میزنی/ شلیکی به دیگریست/یک به یک خواهند رفت/ تنها یکی خواهد ماند/ که از همه قویتر است/… / تنها یکی خواهد ماند/ که از من قویتر است/ روبه رویت خواهد نشست/ به چشمانت زل خواهد زد/ و تو را از او گریزی نیست/ از دیربازی میشناسمش/ نامش تنهایی است.
(صفحات 96 تا 98)
جهان شعری مقربین در این شعر متفاوت با غالب شعرهای مجموعه است.
در اینجا خبری از روایت تغزلی کلیشهای نیست و شاعر از زبان بازی گرفته است و مناسبات عاشق و معشوق را که در شعرهای دیگر یکه بود،به پرسش میگیرد. یک نمونهی دیگراز کارهای خوب این مجموعه، شعر کوتاه پایانی کتاب است: به بنبست رسیدم / به آغوش تو باز (صفحهی 176).
مقربین در اینجا از پرگویی اجتناب کرده و برای شاعری که عمدتا عادت به زیادهگویی دارد، این ایجاز غیرمنتظره نیست. شهاب مقربین در این شعر دو سطری استفادهی رندانهای از ظرفیت زبان جاری در همین کلمات معدود میکند. شاید اگر شاعر دقت بیشتری در انتخاب شعرها میکرد و یک مجموعه جمع و جوراز شعرهای قابل قبولش را منتشر میکرد، «سوت زدن در تاریکی» سرنوشت بهتری پیدا میکرد، اما در شرایط فعلی، این مجموعه شعر چنگی به دل نمیزند.