نگاهی به مجموعه داستان «چیزها»، نوشتهی پیمان چهرازی
چه چیزهایی؟
مجتبا پورمحسن: اگر روزی کسی از من بپرسد بدترین شیوهی چیدن داستانهای یک مجموعه داستان کوتاه را در کدام کتاب دیدهای، «چیزها» اگر اولین گزینهام نباشد قطعا جزو اولینها هست.
«چیزها» مجموعهی 27 داستان کوتاه است که در 108 صفحه منتشر شده و این خود گویای حجم اندک داستانهای کتاب است. به همین دلیل مثلا داستان «تاس» با حجم 9 صفحهای، بلندترین داستان «چیزها» است. خیلی سخت است که به عنوان مخاطب حرفهای داستان، داستانهای اول کتاب را تحمل کنی و به داستانهای میانی و پایانی کتاب برسی. داستانهای نخست کتاب، بسیار ضعیف هستند. نویسنده با انتخاب راوی اول شخص، انگار که راه را برای زیادهگویی، باز دیده است. اینکه میگویم مثلا داستان یک صفحهای (یا با اغماض دو صفحهای) «کنش» زیادهگویی دارد به معنای آن است که نویسنده در همین حجم کم هم به جای روایتی داستانی، شرح ماوقع کرده است. اما مشکل عمدهی این داستانها، درک نادرست نویسنده از امکاناتی است که راوی اول شخص در اختیار نویسنده قرار میدهد. داستانهای اولیه کتاب پیمان چهرازی گویای این واقعیت است که نویسنده، اول شخص را تمهیدی میداند که به واسطهی آن تا میتواند پرگویی کند. اتفاقا راوی اولشخص به دلیل اینکه مخاطب را در چالش بین راوی و نویسنده درگیر میکند، استعداد بالایی برای درازگویی دارد. به عبارت دیگر وقتی داستانی در اول شخص روایت میشود، پتانسیل بالقوهای در شکلگیری «حکایت» به جای «داستان نویسی» وجود خواهد داشت که نویسنده باید بکوشد از این پتانسیل بالقوه منفی اجتناب کند. با ذکر مثالی از کتاب «چیزها» بیشتر به توضیح این مشکل اساسی داستانهای کتاب میپردازم. در داستان «دندان» راوی ماجرای رفتنش به دندان پزشکی را تعریف میکند. همین قدر ساده و بدون ظرافت. نهایت تمهیدی که نویسنده به کار میبرد این است که بخشی از گفتههای دندانپزشک را از حالت نقل قول در میآورد و با واسطهی ذهنش روایت میکند،مثلا: «نیازی به بخیه و پانسمان نمیدید. چون هنوز جوان بودم و لثهام خیلی زود از درون ترمیم میشود.» تا سطر نوزدهم داستان 27 سطری «دندان» هیچ چیزی، هیچ تردیدی، هیچ مکاشفهای که داستان را از یک خاطرهگویی خسته کننده تبدیل کند، وجود ندارد. در شش سطر پایانی به یک باره راوی از دست دادن دندانش را به عنوان یک مسالهی فلسفی مطرح میکند، برایش فرضیه ارائه میکند و صورت بندیاش میکند: «هر چند یکی از دندانهایم را از دست داده بودم که جزو مایملک طبیعیام بود. به هر حال میتوانم از آن دکتر بخواهم یک دندان مصنوعی به جای آن برایم بکارد. باید فراموشاش کنم، مثل چیزهای دیگر که از دست رفته.» (صفحهی 18)
در اینجا نویسنده میدان بدون مانعی را پیش روی راوی اول شخص میگذارد که در آن به تاخت و تاز بپردازد. اما این تاخت و تاز ولخرجانه ارزش ادبی اثر را عقیم کرده و آن را به متنی غیر داستانی و یا متن داستانی بیکیفیت تبدیل میکند. در داستان دیگر کتاب با عنوان «قربانی» باز هم جهان بینی راوی اول شخص مثل یک بختک بر سر داستان آوار میشود. ماجرای داستان مطابق معمول یک داستان ساده است. تا اینجایش ایراد ندارد و اتفاقا نشان هنر نویسنده است اگر بتواند از موضوعی کوچک و پیش پا افتاده داستانی جذاب خلق کند. «قربانی» ماجرای قربانی کردن یک گوسفند در مقابل پای زائر است. راوی اگرچه خود مستقیما در قربانی نقش دارد و مثلا مسوولیتش این میشود که کنار دست آن مرد بنشیند و کمکاش کند گوشتها را ریز ریز کنند؛ اما در این داستان 38 سطری، راوی آگاهانه به خودش باج میدهد و خودش را از داستان بیرون میکشد، آنجا که میگوید شاید بهتر بود برای اجتناب از دل زدگی و لذت بردن از کله پاچه، آن صحنهها را نبینم…» (صفحهی 25)
در داستان چهار صفحهای پولی، راوی در مقابل یک دوست قدیمی را میبیند و جناب دوست در یک مونولوگ طولانی ماجرایی را که برایش اتفاق افتاده روایت میکند. اینکه کسی در مقابل فردی قرار بگیرد که با هزار بهانه از او پول بخواهد، داستان جالبی که نیست هیچ، حتا خاطرهی جذابی هم نیست. مشخص نیست که پیمان چهرازی در این داستان چه چیزی دیده است. آیا هیچ بار هنرمندانهای به این قصهی تکراری اضافه شده؟
زاویه روایت اول شخص، به خاطر همین قابلیتهای گول زنندهاش، یکی از سختترین شیوههای داستان نویسی است. چرا که آنچه را که در اختیار نویسنده میگذارد، میتواند علیه متن داستانی عملی کند.
در عین حال همانطور که گفتم نیمه دوم مجموعه داستان «چیزها» داستانهای خوبی دارد. در این داستانها کمتر از زاویه روایت اول شخص استفاده شده و اتفاقا نقطهی قوت این داستانها، نقیض همان چیزی است که به داستانهای اولیه کتاب لطمه زده بود: کم گویی. چهار داستان «رفت و آمد»، «بازی»، «قلب» و «امید و آرزو» که در کنار هم قرار گرفتهاند و در یک زمینهی مشترک، یعنی دوستی اتفاق میافتند. نویسنده در این داستانها با حذف کلیدهای داستان و یا بهتر است بگوییم با پنهان کردن کلید داستان، به متن جذابیت میبخشد. در داستان رفت و آمد، امین ماجرای اختلاف امیر و امید را از دو طرف ماجرا میشنود. البته ما به عنوان مخاطب از ماجرا خبردار نمیشویم. هنر نویسنده در همین است که بدون گفتن کلید داستان، متن را جذاب پیش میبرد. خواننده اگرچه از هیچ کدام از روایتهای امید و امیر خبر ندارد، اما با امین در مسیر حیرتزدگی همراه میشود. این اتفاق در داستان بعدی، یعنی «بازی» هم رخ میدهد. در آنجا هم پژواک، روایت محمود و پدرام را میداند. ما نمیدانیم اما تا آخر داستان پیش میرویم و مهم این است که فکر نمیکنیم نویسنده سر ما را به عنوان مخاطب کلاه گذاشته است.
نوشتن یک یادداشت دربارهی مجموعه داستانی با 27 داستان خیلی سخت است. چون مجال نقد تک تک داستانها به عنوان متنهایی مستقل وجود ندارد. اما در یک جمع بندی کلی، «چیزها» را میتوان مجموعهای از دو دسته متن دانست. متنهای چیز و متنهای داستانی. امیدوار باشیم که پیمان چهرازی در کتاب بعدیاش دیگر سراغ «چیزها» نرود.