نظری به ساختار اندیشه در نثر ابراهیم گلستان با نگاهی به کتابِ «اسرار گنج دره جنی»
در این چشمانداز بیشتر آدمها واقعیاند
مجتبا پورمحسن: در بیست سال اخیر نویسندگان و منتقدین بسیاری دربارهی نثر ابراهیم گلستان نوشتهاند و مهارت او را در این زمینه ستودهاند. در اکثر این نقدها و نظرها، نثر ابراهیم گلستان در کنار نثر جلال آل احمد، به عنوان پرمایهترین نثرهای ادبیات داستانی معاصر محسوب شدهاند. در آخرین مورد، در مصاحبهای که با یکی از نویسندگان داشتم، او آرزو کرد که نثرش به نثر آثار گلستان و آلاحمد که در جوانی بسیار شیفتهاش بوده، نزدیک شده باشد.
در اینکه ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد، از سرآمدان نثر داستاننویسی معاصر ایران بودهاند شکی نیست. اما کنار هم قرارگرفتن نام این دو نویسنده، اگرچه میتواند وجه ممیزهی آنها با نویسندگان همعصرشان باشد، تفاوتهای بنیادین آنها را در ویژگی بارز آثارشان یعنی نثر نفی نمیکند.
اینکه جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان، نثری پاکیزه و روان داشتهاند، یک گزاره توصیفی نادرست و احتمالاً از سرشیفتگی به آثار این دو نویسندهی بزرگ است. نثر جلال آلاحمد، نثری پاکیزه، روان و به دور از سکتههای نوشتاری است. استحکام نثر جلالآل احمد و تسلط او بر نثر داستانیاش در «مدیر مدرسه» یکی از زیباترین تجلیهای معاصری بودن نثر فارسی است. آلاحمد، نویسندهای است که اگرچه مثل دیگر نویسندگان میراثخوار قرنها نثر فارسی است، با این وجود ظاهر پیراستهتری از نثر خلق میکند که کرک و پر اضافی نثر به جا مانده را میریزد و در ظاهر نثر، طرحی نو در میاندازد، نثری ساده و بیتکلف و روان.
ابراهیم گلستان نیز اگرچه نسبت به بسیاری از همنسلان و همعصرانش، نثر شسته و رفتهتری دارد، اما نثر او از نثر جلال آلاحمد فاصلهی بسیاری دارد. در کتاب «اسرار گنج دره جنی» گلستان کم در دستاندازهای زبان غیرداستانی نمیافتد: «… در حد سطح بود، و راهی به جای دور نمیبرد تا اینکه قدرت، غافلگیرانه، پیش آمد نصیب او گردید، یا او نصیب قدرت شد. در هر حال آن تواضع تحمیلی که پوشش دفاعی ضعیفش بود دیگر زیادی بود. اما او را زدند. کتک خوردن با انبساط تازهای که از تحول بود ناجور مینمود.» (اسرار گنج درهی جنی، صفحهی ۲۲- چاپ اول بازتابنگار ۱۳۸۱) نثر گلستان به هیچوجه به پاکیزگی نثر جلال آلاحمد نیست. این دستاندازها در نثر گلستان را هم نمیشود، «سبک» او دانست و با چشم پوشیدن بر واقعیت، از سر شیفتگی و بیدلیل این نقص را ستود.
اما آیا این همهی نثر ابراهیم گلستان است؟ آیا او قافیه را در نثر به جلال آلاحمد میبازد؟ جواب هر دو سوال از نظر من منفی است. شاید شکل صوری نثر آلاحمد پاکیزهتر از شکل صوری نثر گلستان به نظر برسد. اما گلستان با نثر کاری میکند که شاید دو سه دهه بعد، دربارهاش به طور جدی فکر شده و موشکافی شده و تحسین شده باشد. تفاوت اصلی نثر آلاحمد و گلستان در ساختار نثر داستانی آنهاست. جلال آلاحمد، یک کاربر و حتا کارگر خوب نثر زبان فارسی است، بیشک. اما ابراهیم گلستان از نثر برای «بیان» داستان استفاده نمیکند. او در نثر خود داستان را خلق میکند. در «اسرار گنج دره جنی» نویسنده با وجود ماتریال فراوانی که برای قصهگویی دارد، پا را فراتر میگذارد و داستان را در شکل مدرنش میآفریند. داستانی که محصول مدرنیسم است و در بطن خود، علیه خاستگاهش یعنی همان مدرنیسم شورش میکند.
در داستان «اسرار گنج دره جنی» گلستان در حالیکه از امکان بیانگری زبان غافل نمیماند، در نثر، چیزی را میآفریند که مطلقاً میتوان آن را «ادبیات» نامید. ادبیاتی که مقامی فراتر از قصهگویی پیدا میکند، به شکلی هنرمندانه وارد فلسفه میشود، آن را از جنس خود میکند و با خلق جهانی تازه به قصه بازمیگردد و این چرخه ادامه پیدا میکند:
«شاگرد قهوهچی قصدی نداشت که حسش را در پشت کلههای دیگر بپوشاند چون از ژاندارم ترس و ابا دارد. برعکس، پنهان کردن برای بیشتر نمایاندن بود. ژاندارم از صدا دانست چیزی هست، و همچنین دانست چیزی که هست از روی قصد و برای دعوت هست…» (صفحهی ۳۸-همان)
«مغلقگویی و حرفهای قالبی قلق کار قبلیاش بودند، و بر همان روال بود که اکنون برای وصف کردن اندیشهها سخن میگفت. آسانگویی به درد نمیخورد. آسانگویی کلام را از سر و رمز میانداخت. بیسر و رمز اگر میگفت باید دلیل میآورد. با سر و رمز نیازی نبود به استدلال. وقتی دلیل بیاری حاجت به باز هم دلیل آوردن و، بدتر، رسم دلیل آوردن را رواج بخشیدن به پیش میآید؛ و هیچ چیز برای قبولاندن، پردردسرتر و مضرتر از دلیل آوردن نیست. ایمان را ارزانتر از عقیده میشود به دست آورد. ایمان آیه میخواهد، عقیده اندیشه. اندیشه مشکل است ولی فرمول تنها به حافظه محتاج است…» (صفحات ۷۸ و ۷۹)
گلستان استادانه شخصیتهای داستان را میسازد و با به پرسشکشیدن گزارههای قطعی (نمونهی دوم) و نه فلسفیبافی، به داستانش عمقی استراتژیک میدهد؛ عمقی از جنس ادبیات که صرفاً با نثری پاکیزه یا فلسفیدن به دست نمیآید. این دستاورد، نتیجه فرایند فاصله گرفتن نویسنده از راوی دانای کل است و دخالت گاه و بیگاه نویسنده، روایتگر را به یک راوی هوشمند که دیدی انتقادی دارد، تبدیل میکند.
این دید انتقادی متوجه یک حجم بزرگ از داستان نیست که ادبیت خود را از دست دهد و به متنی غیرداستانی یا متن داستانی ضعیف تبدیل شود. گلستان این انتقادات را در ساختار نثرش با ظرافتی تحسینبرانگیز وارد میکند و گاهی با چند کلمه که اتفاقاً آسیبی به پیشبرد قصه نمیزند، جهان یک شخصیت را گستردهتر میکند و او را از حالت تخت درمیآورد.
«زرگر بر روی نقشه جغرافیایی دروغ شهر را جابه جا کرد.» (صفحهی ۲۹)
«زرگر سرگرم عادتِ نمازخواندن بود، و زن همچنان میگفت… » (صفحهی ۳۲)
در ساختار نثر گلستان معاصریتی وجود دارد که حتا در آثار خیلی از نویسندگان برجسته دو سه دهه پس از او هم دیده نمیشود. اگر گلشیری با بارکشی از کلام و کلمات، جهان «شازده احتجاب» را میسازد و ساختمانی خوش رنگ و لعاب را بنا میکند، گلستان همهی قصهاش را به ساختار نثری واحد نمیسپارد و میگذارد تا قصه جریان خودش را داشته باشد، همچنان که در کتاب «اسرار گنج درهی جنی» این اتفاق میافتد.
اما نویسنده در بزنگاههایی با استفاده از ساختار جمله و نسخهی به روز شدهی صنایع ادبی اغراق و تکرار، با طنزی ظریف مانع از آن میشود که قصه از نفس بیفتد. در شروع فصل ۲۷ «اسرار گنج دره جنی» میخوانیم:
«چهارصد هزار چراغ درستتر بود، چون چلچراغ یک جور تحقیر بود به آن آبشار نور و بلوری که بالایش از جمع قد هفت آدم بلندتر بود.» (صفحهی ۵۲)
در جایی دیگر، استفادهی مکرر گلستان از یک قید که طنزی گزنده، اما ظریف را میآفریند که نمونهاش را حداقل تا دو دهه بعد در ادبیات داستانی ایران نداشتیم:
«البته پای قاطر تا زانو در سنگریزهها میرفت، البته شاخههای درختان به طبلها میخورد و سنج را میزد، البته بستههای مقوایی بر پشت قاطرها از زور بند یا ضربههای شاخ …» (صفحه ۵۸)
قید «البته» شش بار در جملهای یازده سطری تکرار میشود و این تکرار در کنار طول جمله، پیچیدگی ساختار نثر گلستان را نشان میدهد. «اسرار گنج دره جنی» با جملهای ۲۸ سطری آغاز میشود. چنین جملات بلندی را در ادبیات داستانی ایران کمتر میتوان دید و بلندبودن جملات چنان در گفتمان ادبی امروز ایران مذموم شناخته شده، که مترجمین نیز در ترجمهی آثار نویسندگان برجسته خارجی، مثل فیلیپ راث، به راحتی تحت تاثیر این گفتمان، جملات بلند را چندین و چند بار میشکنند. در حالی که چنین نویسندگانی خود بهتر از هر کس دیگری توانایی شکستن جملاتشان را دارند. بنابراین حتماً در پس طولانی بودن جملاتشان بخشی از ساختار اندیشهی نثرشان نهفته است. یکی از موارد دیگری که به کرات دربارهی کتاب «اسرار گنج دره جنی» به آن اشاره شده، وجه تمثیلی آن است که ظاهراً باعث توقیف هم کتاب و هم فیلم گلستان از این کتاب شد.
شاید یکی از مشهورترین اشارهها در این زمینه را عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» داشته است. میلانی میگوید که مردی که گنج یافته، تمثیلی از حکومت محمدرضا پهلوی و معلمی که به همکاری با دیوانگیهای مرد نوکیسه میپرازد، تمثیلی از امیرعباس هویدا، نخست وزیر شاه و دوست نزدیک ابراهیم گلستان است. میلانی مینویسد: «شبی اسرار گنج دره جنی را در کاخ سلطنتی به نمایش گذاشتند تا شاه و ملکه خود فیلم جنجالی را ببینند و دربارهاش حکم و قضاوت کنند. گویا همان جا هویدا اشارات نمادین فیلم را برای حضار تفسیر و تبیین کرد.» (معمای هویدا- صفحهی ۳۴۱)
ممکن است خود ابراهیم گلستان نیز این قرائت از رمانش را تایید کند و حتا آن را قرائت شخصی خود هنگام نگارش رمان بداند، اما به عقیده من «اسرار گنج درهی جنی» را- که حالا هویتی مستقل از نویسندهاش دارد- نباید تا حد یک اثر تمثیلی فروکاست. چرا که از یک سو، کتاب، چنان داستان پر و پیمان و شخصیتهای روشدهای دارد که نمیتوان آن را در مفهوم کلاسیک «تمثیلی» قلمداد کرد. «اسرار گنج درهی جنی» دقیقا ًبه این دلیل که متناظر با کلیت و اجزاء جامعهی ایرانی در مقاطع مختلف تاریخی است، فراتر از داستانی سمبولیستی است. ضمن اینکه خود داستان، ماهیتی خودبسنده دارد که در آن شخصیتها کاملاً داستانیاند. شاید تنها این نکته که مرد گنجی مییابد، به دریافت تمثیلی از اثر انجامیده باشد. وگرنه ساختار نثر گلستان که ماهیتی پرسشگر دارد، «اسرار گنج دره جنی» را به اثری فراتر از داستانی نمادین تبدیل کرده است.
* عنوان نقد، یکی از دو جملهای است که ابراهیم گلستان در ابتدای متاب آورده است.