يادداشتي دربارهي مجموعه داستان «من از چهارده سالگي ميترسم» نوشتهي حسن محمودي
بله، داستانهاي خوبي است
مجتبا پورمحسن : مجموعه داستان «از چهارده سالگي ميترسم» نوشتهي حسن محمودي که اخيراً نشر چشمه منتشرش کرده، يکي از کتابهايي است که اخيراً خواندهام و از خواندنش لذت بردهام. اين کتاب شامل ۸ داستان کوتاه است که دو داستانش بلندتر از بقيه هستند. يکي داستان اول کتاب، «قول و قرار» و ديگري داستانِ «از چهارده سالگي ميترسم» که اتفاقاً بهترين داستانهاي مجموعه هم هستند. داستانهاي کتابِ اخير محمودي، درفضايي بين واقعيت و فراواقعيت اتفاق ميافتند و نويسنده به خوبي توانسته داستانهايش را روي مرز اين دو روايت کند.
بهترين داستان مجموعه، داستانِ «از چهارده سالگي ميترسم» است. داستاني نسبتاً بلند با ساختاري پيچيده، نه آنقدر که خواننده را سردرگم کند. داستاني که با توصيفاتي از فضايي فراواقعيتي آغاز ميشود و به آرامي به يکي از واقعيترين معضلات اجتماعي نزديک ميشود. دختري که در چهارده سالگي براي دفاع از خود در مقابل تعرض، فرد متعرض را کشته و حالا جامعه و زمين و زمان مانده که چه قضاوتي دربارهي اين عمل داشته باشد و هيچکس هم نميتواند به قطعيت چندوچون ماجرا برسد. داستانِ «از چهارده سالگي ميترسم» نمونهاي کاملاً حرفهاي از تبديل کردن يک واقعهي اجتماعي به روايتي داستاني است. کاري که اين روزها خيلي از نويسندگان کشورمان را وسوسه کرده و متاسفانه در اغلب موارد يا داستانهاي سطحي در دفاع از حقوق زن از کار در آمدهاند و يا در حدِ گزارشي اجتماعي باقي ماندهاند و فراتر نرفتهاند. سرماي هولناکي که در روايتِ نفسگير و با حوصلهي اين داستان وجود دارد، براي من يادآور جستجوهاي کاراکتر ترومن کاپوتي در فيلم «کاپوتي» است که براساس تجربه شخصي اين نويسندهي مشهور آمريکايي ساخته شد.
در داستان اول کتاب، «قول و قرار» محمودي تناقض واقعيت و فراواقعيت را محور داستان قرار ميدهد. شروع داستان با مضمون باورناپذيرش (اينکه زني براي سالروز تولد معشوقِ سابق شوهرش جشن بگيرد) شايد کمي توي ذوق بزند، اما وقتي هرچه جلوتر ميرويم، نه تنها، شروعِ داستان توجيه ميشود، بلکه به جذابيت داستان کمک هم ميکند. محمودي در اين داستان چهل و چند صفحهاي، به خوبي ريتم داستان را کنترل کرده و باز هم با حوصله، گره داستانياش را در کل داستان، کار گذاشته است.
چند داستانِ ديگر مجموعه هم روايتي کاملاً فراواقعي دارند و جالب اينجاست که اين داستانهاي فراواقعي، آغازي به شدت واقعي دارند. نويسنده در اين داستانها سعي کرده روايتي مدرن از پيرنگهاي فراواقعي ارائه کند و اين نکته قابل توجهي است.
دربارهي اين مجموعه داستان، بسيار بيش از اين ميتوان نوشت و ميکوشم در فرصتي ديگر به تفصيل به اين کتاب بپردازم. اما در پايان اين متن کوتاه ميتوانم تاکيد کنم که «از چهارده سالگي ميترسم» مخاطب را دربارهي وجاهتِ واقعيت يکه دچار ترديد ميکند و اين يکي از ارزشهاي ادبي داستانهاي کتاب است. کتابي که دو داستان بلندش به دليل مشکلات مميزي، حذف شده، داستانهايي که ميتوانستند پازلِ نويسنده را در ترسيم فضاي ترديدآميز بين واقعيت و فراواقعيت تکميل کند.
«از چهارده سالگي ميترسم»، گام بلندي براي حسن محمودي است که پيش از اين دو مجموعه داستانِ «وقتي آهسته حرف ميزنيم الميرا خواب است» و «يکي از زنها دارد ميميرد» را از او خواندهايم.
دوشنبه – ۲ آذر ۱۳۸۸