نقد کوروش رنجبر درباره‌ي مجموعه شعر«تانگوي تک نفره»

هفت ميليارد تنهايي

سه‌شنبه – ۲۳ تير ۱۳۸۸

كوروش رنجبر: «تانگوي تک نفره» مجموعه شعر تازه‌ي مجتبا پورمحسن ، يک اتفاق خوب و موردي قابل تامل در کارنامه‌ي شعري او محسوب مي‌شود. کمتر کسي پيدا مي‌شود که جرات و جسارت داشته باشد خود را در کارش عريان کند و تصويري دقيق از دنياي شخصي يک شاعر را پيش روي مخاطب بگذارد.

تنهايي، کلمه‌اي است که به خودي خود بار مثبتي ندارد و در جامعه‌اي که زندگي مي‌کنيم فرمي تراژيک پيدا کرده است.«هيچ کس تنها نيست.» اين جمله را بارها در تبليغات راديو و تلويزيون ايران شنيده‌ايم. جمله‌اي کليدي براي تبليغ تلفن همراه اول اين جمله را بارها بخوانيد و در موردش فکر کنيد. همه به نوعي مي‌خواهند شما را از تنهايي  در بياورند. تنهايي تابو است، و رفتاري نابهنجار. با يک تلفن مي‌توان به حريم کسي تجاوز کرد و متجاوز اين حق را به خود مي‌دهد که با دليل يا بي‌دليل تو را از خودت دور کند و به تو، به انديشه‌ات به زندگي‌ات و به حريم خصوصي‌ات تجاوز کند. حق نداري دلگير بشوي يا حق نداري جواب ندهي. بايد بگذاري به حريم‌ات تجاوز بشود.

هيچ کس دلش نمي‌خواهد تنها باشد. شرايط است که تو را به تنهايي مي‌کشاند و از تو مي‌خواهد دوري کني و  به غار انزوا بخزي. انسان تنها، سرگردان است و مجبور است خود را به جاي تمام کساني که مي‌شناسد و نمي‌شناسد بگذارد و از ديد آن‌ها به جهان نگاه کند، به خودش نگاه کند .

گاه هذيان مي‌گويد. جواب خيلي چيزها را نمي‌داند و خيلي‌ها که مي‌دانند نمي‌گويند. هر چه بيشتر مي‌پرسد کمتر مي‌يابد. در واقع کسي جواب نمي‌دهد. وقتي تنها شدي، ديگراني که تنهايت گذاشته‌اند، مي‌خواهند که در تنهايي بماني و انسان تنها در اين جست و جو، خود به کشف خويشتن مي‌پردازد.

شخصي که به فرديت مي‌انديشد، چهار ديوار بلند و سرد او را احاطه مي‌کند و مانند يک زنداني به شمارش مي‌رسد و عددها او را محاصره مي‌کنند و هر چه که در دنياي ذهني او جا دارد شماره مي‌شود. غم‌ها، شادي ها، رنج‌ها، دروغ‌ها و سيگارهايي که کشيده و نکشيده در کنارش هستند و زنان و مرداني که مي‌توانستند تنهايي او را پر کنند.

در ابتدا تنهايي بعدي شخصي پيدا مي کند چرا که به واقع انسان نخست به خود مي‌انديشد و به رفتار و کردارش فکر مي‌کند. وقتي افق باز مي شود که از خود دور ‌شود و در مقياس وسيع‌تر انديشه ‌کند و آن گاه تنهايي بعدي جهاني مي‌يابد و مي‌تواند کل جمعيت زمين را در بر بگيرد.

شاعر- انسان تنها، فقط به تنهايي خود نمي‌انديشد، مي‌خواهد خود را به جاي ديگران بگذارد و تنهايي اين قوم پراکنده را حس کند تا کشف کند تنهايي او چه تفاوتي دارد. کسي که تنها شد لابد کفاره‌ي گناهي کرده يا نکرده را پس مي‌دهد و اين را انسان تنها بارها مرور مي‌کند و به جواب‌هاي  متناقضي مي رسد و هر بار تامل مي کند و گاه بهترين راه را در اعتراف مي‌بيند و اين کلمه، جايي در ادبيات محافظه کار ما ندارد چرا که همه گمان مي‌کنند بايد بچه‌هاي خوبي باشند.

اعتراف، صرفا جواب محتملي است که شاعر- انسان تنها گمان مي‌کند مي‌تواند خود را از شر همه‌ي آن چيزها که باعث شدند تنها بماند، خلاص کند. جامعه اما، تحمل اين افشاگري را ندارد، چرا که بيمار است و ذهنيت تاريخي‌اش که همه چيز را در پرده‌اي از ابهام به او حقنه کرده اجازه نمي‌دهد چنين امري را صريح ببيند و قبول کند.

انسان تنها به خود زني مي‌رسد و اين خود زني باز عليه او استفاده مي‌شود و مي‌بينيم که نتيجه باز به تنهايي مي‌انجامد و شاعر- انسان به اين دريافت مي‌رسد که تنها باشد و در تنهايي بماند. اگر چه کلمه، ابزار بيان، اين امکان را مي‌دهد که از پيله‌ي تنهايي بيرون بيايد ولي در واقع همين کلمات به او خيانت مي‌کنند و اين بار شاعر نه از جانب افراد که از سوي کلمه مورد خيانت قرار مي‌گيرد و شايد اين تاوان خيانتي باشد که او خود در ذهنش مرتکب شده است.

ولي چرا تاوان؟ مگر تنهايي کم عقوبتي است که انسان تنها باز از ناحيه‌ي انسان‌هايي که نمي‌شناسد و کلماتي که مي‌شناسد مورد تجاوز قرار بگيرد؟ او در اوج درد کشيدن به جاي همه تنهايي کشيده است و به جاي همه گريسته است. او به تنهايي، اين زبان بين‌المللي کاملا مسلط است چرا که در آغوش تنهايي شب و روز را در هم پيچيده و دنياي سياه و سفيدي درست کرده و مانند عکسي به ديوارهاي اتاقش چسبانده است و هر روز وقتي سيگار پال مالش‌اش را دود مي‌کند به سايه روشن‌هاي اين عکس نگاه مي‌کند و باز پرسشي تازه از آن بيرون مي‌کشد.

تنهايي زباني عمومي است و درد مشترک انسان‌ها. شاعر در دنياي زبان خود را سلاخي مي‌کند و زير هزاران چشم متجاوز و هزاران گوش بي‌غيرت به افشاي خود مي‌پردازد و در اين کند و کاو شخصي و بي‌رحمانه به تو و تو و تو انديشيده و با يکي يا هر دو يا هر سه و گاه با هفت ميليارد يکي مي‌شود و به وسعت تنهايي فکر مي‌کند که بداند تنهايي يعني چه و در اين واکاوي به کلمات تشخص مي‌بخشد و اين جان دادن باعث خلق کلماتي مي‌شود که تنهايي را معني مي‌کند و اين تلاش درخور تامل است.

تنهايي چيز جالبي نيست، اصلا جالب نيست . ممکن است ناخواسته تنها بشويم و تلاش کنيم کسي را بيابيم تا از تنهايي فرار کرده باشيم  ولي اگر تنهايي باعث بشود چنين شعرهاي زيبايي گفته بشود، خوب است همه، کمي تنهايي بکشيم و دودش را به هوا بفرستيم