خنده‌اي از آن سوي قبر

شنبه – ۱۳ تير ۱۳۸۸

سميرا قرائي: فرض کنيد اجتماع صف طولاني ماشين‌هايي است که به‌طور منظم و پشت سر هم کنار يک خيابان پارک کرده‌اند. هراز گاهي جايي خالي مي‌شود و کسي بايد برود آن بين پارک کند آن هم يکي از سخت‌ترين اشکال پارک، يعني پارک دوبل. گاهي اوقات بعضي‌ها تا آخر عمر له له مي‌زنند تا اين پارک دوبل لعنتي را انجام دهند اما گاهي ذله مي‌شوند و عطاي آن را به لقايش مي‌بخشايند، يعني هيچ وقت قاطي آن اجتماع منظم و متعارف نمي‌شوند. اين شايد يکي از بهترين تصاويري باشد که کورت ونه گوت در ذهن من خلق کرده و روزهاي بسياري ياد آن مي‌افتم و کتاب مرد بي‌وطن پر است از اين تصاوير؛ مجموعه مقالاتي فکاهي درباره‌ي اين که زمين را گند برداشته و هيچ راه خلاصي از آن نيست. مشکل ونه‌گوت با تکنولوژي و شوخي‌هايش درباره‌ي تفاوت‌هاي زن و مرد موضوع بسياري از اين مقاله‌هاي کوتاه است. جالب آن‌که ونه‌گوت در اوايل سال ۲۰۰۸ اعلام کرد فکر مي‌کند اين کتاب، کتاب آخرش باشد (کتاب را در سال ۲۰۰۵ نوشته بود) و چهار ماه بعد در ۸۵ سالگي درگذشت، آن طنز تلخي که ونه‌گوت در سال‌هاي حياتش آفريد، آن‌قدر تاثير‌گذار بود که گاهي آدم خيال مي‌کند هنوز صداي خنده‌هايش را از آن سوي قبر مي‌شنود. اين کتاب را مجتبي پورمحسن براي انتشارات هزاره سوم انديشه ترجمه کرده است.