«متني در جستجوي مادر»

آرش آلله‌وردي:«بهار ۶۳» نام کتابي است از مجتبي پورمحسن‌ است‌. ننوشتم رمان‌، نوشتم کتاب‌ و اين به هيچ‌وجه از نظر ارزشي حامل نگاهي کاهنده و منفي نيست. کتاب در مورد منِ راوي ست‌، کتاب در مورد نوشتن است و در نهايت کتاب در مورد خيانت است‌. روايتي ساده و بدون هر‌گونه پيچ وخم‌روايت سطحي داستان آرام آرام به ترديدها و پرسش‌هاي عميق‌تري تبديل مي‌شود. پرسش‌هايي چون «‌ماهيت خيانت چيست؟» يا «خائن بيشتر رنج مي‌کشد يا خيانت ديده؟» همه مي‌دانيم خيانت در معناي لغوي به معناي کاري بر عليه شخصي يا هر چيزي است که به او تعهد داده‌ايم‌، به هرحال چيزي بيرون ازمن به سود من‌. اما در «بهار ۶۳» خيانت بر عليه خود و درون خود انجام مي‌گردد دروني که تمام جهان بيرون را نيز شامل مي‌شود. نوشتن در اين وضعيت گونه‌اي روانکاوي است. او براي درمان خودويرانگريِ راوي مدام راوي را به سويه‌هاي نوستالژيک کودکي ارجاع مي‌دهد. راوي در اين ميان آرمان‌ها را در بستر تخيلاتش ترسيم مي‌کند که نمونه‌اي از آن را در روايت ‌فروشگاه بهار ۶۳ در کتاب مي‌خوانيم. اما اين واماندگي و خود‌ويرانگري آن‌قدر عميق و اپيدميک است که حتي با تکنيک‌هاي روانکاوانه نيز درمان‌ نمي‌شود، زيرا نريشن‌ها و روايت‌هاي نوستالژيک بيمار نيز همگي بيمارند. بهتر است بگوييم نوشتار در مقابل بيماري شکست مي‌خورد و کم مي‌آورد‌.
بيماري، بنيان و ساختار تشکيل دهنده فرزين از روز تولد تا امروز است. از منظر لاکان‌، فرزين ۳۲ ساله در آغاز کتاب در ساحت و مرحله آينه‌اي قرار دارد.لاکان مراحل شکل‌گيري شخصيت رواني انسان را در سه مرحله خيالي‌، آينه‌اي و نمادين مي‌داند.فرزين قبل از اين در وجود مادر بدني پاره پاره بوده و از خود و استقلال شخصي خود هيچ اطلاعي ندارد (مرحله خيالي) او پس از اين‌که خود را در آينه‌هاي بيروني مي‌بيند، خيال مي‌کند بدني وحدت يافته و منسجم دارد، اما به خودش که برمي‌گردد مي‌فهمد که تمام اين‌ها توهم است. مادر اين‌جا نيست و فقدان عظيمي وجود دارد.براي همين فرزين مدام گريه ‌مي‌کند و به آغوشي براي گريه‌هايش نياز دارد، آغوشي براي بدن پاره پاره‌اش،نيازي که هميشه وجود دارد يا به قول لاکان استقلالي که هيچگاه به وجود نمي‌آيد. درواقع فرزين در آيينه تهمينه، ميترا و سما به دنبال مادر مي‌گردد. اما ‌مادر پيدا نمي‌شود. فرزين در «بهار ۶۳» پس از احساس اين فقدان عظيم باز هم از منظر لاکان پا به مرحله نمادين ‌مي‌گذارد، جايي که انسان با پديده ناچاري به نام «زبان» آشنا مي شود تا به وسيله آن نام مادر را فرياد بزند. بهتر است بگوييم «بهار ۶۳» ‌فرياد ‌يا ناله‌اي ست که با کورسويي نااميدوارانه و مردد به دنبال مادر مي‌گردد. مادري که هيچ‌گاه پيدا نمي‌شود و فرزين در فاصله بين آينه و زبان آواره مي‌ماند.
«بهار ۶۳»پراز ارجاعات شاعرانه است به گونه‌اي که خواننده فکر مي‌کند با شعر طرف است. شخصي‌پردازي هاي فرزين اجازه نمي‌دهد متن از خودش بيرون بيايد و شخصيت‌هاي بيروني پرداخته شوند. کتاب يک شخصيت بيشتر ندارد و آن هم فرزين است.انگار تهمينه و ميترا و سما فقط يک اسم‌اند،فقط يک آينه‌اند. درواقع دقيق‌تر که به متن نگاه کنيم هيچ ديالوگ زنده‌اي را نمي‌توانيم ببينيم. متن درون خودش گير مي‌کند و به خودويرانگري مولف مي‌پردازد. ما در «بهار ۶۳» فقط يک بدن موهوم را مي‌بينيم‌، يک بدن مريض با تمام جزئيات خصوصي‌اش. بدني که مي‌داند در اين وضعيت اهميت ماهوي ندارد و مدام دنبال جستجوست. به همين خاطر به بيرون پناه مي‌برد بيروني که خراب‌تر از خودش است. کتاب حول و حوش و درون راوي مي‌ماند، عقده مي‌شود و چون فضولات به توالت ريخته مي‌شود. «بهار ۶۳» متني دروني است که در واقع از بيرون‌ ‌مي‌نويسد از بيروني که جز خيانت چيزي در آن نيست. در اصل هيچ تعهدي وجود ندارد که به آن خيانت شود، معناها استحاله پيدا مي‌کنند و در هم حل مي‌شوند‌، خيانت، عشق، دوستي، شهر، من، تو، او، ما، بيرون، درون، ادبيات، تعهد، سينما، هنر، سياست، ترس، تاريخ و همه چيز. دراين موقعيت پورمحسن به عنوان فرزين مي‌خواهد دو کار را با هم انجام بدهد:
۱.حرف بزند يا بنويسد.
۲.سکوت کند.
دقيقاً کارهايي را که خوب بلد نيست‌. او نه مي‌تواند درست از چيزي که مي‌خواهد يا مي‌بيند حرف بزند و نه مي‌تواند درست در مقابل چيزي که روي سرش آوار مي‌شود سکوت کند. نوشتن بهار ۶۳ تقلايي است مابين اين دو، مابين حرف زدن و سکوت کردن. نوشتاري که در اين اثنا به وجود مي‌آيد قدرت کافي را براي نوشتن يک رمان بزرگ به زعم آقاي امير احمدي آريان (۱) ندارد. اتفاقاً همين ضعف يا عدم قدرت است که ادبيات واقعي را شکل مي‌بخشد تا واقعيت بيرون را زير سوال ببرد. اين‌گونه نوشتار‌، نوشتار حس است، نوشتاري که خوانش عقلاني را به قول سوزان سانتاگ در تئوري «عليه تاويل» زير سوال مي‌برد، نوشتاري که اساساً عملياتش را برروي قواي حساني فرد شکل مي‌دهد و حامل نريشن‌هايي نصفه و نيمه است که به عنوان مدلول‌ها و مفاهيمي بازي رمان را شروع مي‌کنند. بازي بيمار رمان را، بازي بيمار شعر را، بازي بيمار نوشتار را، بازي‌اي که تمايز ژانرهاي نوشتار را به هم ‌مي‌ريزد تا مادرش را بيابد، مادري که پيدا نمي‌شود.
 (۱)مانيفست ادبيات آينده – سايت رخداد – امير احمدي آريان
– اين يادداشت در روزنامه فرهيختگان منتشر شده است

دوشنبه – ۳ اسفند ۱۳۸۸