بهار۶۳ در رشت

حسن محمودی:كم پيش مي‌آيد كه رمان اول نويسنده‌اي كه از اتفاق، روزنامه‌نگار، شاعر، منتقد و مترجم است، به ناگهان تمام تصورات تو را نسبت به خودش و حرفه‌اش به هم بريزد.

«بهار63» مجتبا پورمحسن كه به تازگي نشر چشمه آن را منتشر كرده است و به شهادت شنيده‌هاي فروشندگان كتاب، از همان روزهاي نخست انتشارش مورد توجه اهالي ادبيات و علاقه‌مندان به داستان ايراني قرار گرفته، دستمايه قرار دادن موضوعي غايب در رمان و داستان ايراني است؛ تمي كه در فرهنگ پنهان كار ايراني، كمتر اجازه مكتوب شدن يافته است. اما در عوض در فضاي مجازي، منجر به بالا رفتن آمار بازديدكنندگان بي‌شمار صفحه‌هاي وبلاگ‌هاي شخصي با اسامي مستعار يا ناشناس شده است. جذابيت و اهميت بهار 63 مجتبا پورمحسن تنها در موضوعي نيست كه دستمايه نوشتن قرار مي‌گيرد؛ كتاب نثري به غايت متناسب با فضاي اعتراف‌گونه راوي است. اعترافي كه حتي اگر ذره‌اي انطباق با زندگي خالقش نداشته باشد، براي تاثيرگذاري عميقش نيازمند ساختاري زاييده خود باشد و دقيقا همين ويژگي رمان نخست پورمحسن است كه ارزش مكث كردن را به اثر مي‌بخشد. شهري كه داستان پورمحسن در آن اتفاق مي‌افتد، همان رشتي است كه كمتر در ادبيات داستاني و غيرداستاني ما اينچنين هويت يافته است؛ شهري كه هرگاه حرف از ادبيات داستاني‌اش مي‌آمد، مخاطبش را به ياد ادبيات اقليمي مي‌انداخت. بهار63 تفسيري بر اين واقعيت است كه رشت نيز جايي در همين نزديكي‌ها است با آدم‌هايي كه غريبه نيستند؛ از جنس مردمان همين روزگارند. اين هنر مجتبا پورمحسن است كه آدم‌هايي مي‌آفريند از جنس آدم‌هاي روزگار خودمان، اتفاقي كه در داستان ايراني اين سال‌ها به‌دليل بخشي از همان فرهنگ پنهان‌كاري‌مان، كمتر مي‌افتد يا درآشپزخانه مي‌گذرد و دغدغه‌هاي مكررا دستمالي شده به اصطلاح زنانه يا كه به قول خود پورمحسن، بيشتر پژوهش است.