نگاهی به رمان «بهار ۶۳»، منتشر شده در سایت والس ادبی:

اندر حکایت رمان بهار ۶۳

علی رشوند

زندگی با تمام پازل‌های گونه گونش، داستانی است تمام عیار، نقش نویسنده نمایاندن این پازل‌ها و چگونگی چینش آن است. عشق، زیبایی، صداقت ،خیانت، محبت، خساست، دوست داشتن، انتقام، ریا و تظاهر… پازل‌های خوب و بدی است که زندگی همه انسان‌ها آمیزه‌ای از همه آنها است. داستان بلند بهار63 نوشته مجتبا پور محسن، داستان روانکاوی آدمها است. پذیرفتن آدم‌ها با حسن و قبح‌هایی که دارند و در زندگی خویش تجربه می‌کنند. عشق و خیانت، نه تنها عیب نیست بلکه رویه هم می‌شود. شخصیت‌های داستان از جمله فرزین، میترا، سما و تهمینه آدم‌های منحصر به فرد و دور از دسترس نیستند. خوب که بکاویم با ما و در کنار ما زندگی می‌کنند. اما چرا به هم صادقانه عشق نمی‌ورزند. هم را خالصانه دوست ندارند. به خاطر اینکه در جهان نسبیت زندگی می‌کنیم. همه چیز نسبی است حتی دوست داشتن و دوست نداشتن. نسبیت است که رفتار آدم‌ها را شکل می‌دهد. با نگاه نسبی بودن اعمال همیشه مارک خوب بودن و بد بودن را از دست می‌دهند. چه بسا فرزین با عینک نگاهش، ادامه زندگی با تهمینه را وفاداری می‌داند و تقلا می‌کند مرد ایده‌آل او باشد اما در جایی دلش هوای میترا را دارد. در برابر جذبه زیبایی میترا، وفادار بودن به تهمینه همسرش را خدشه‌دار می‌کند. حتا وقتی سما را بهتر از میترا می‌یابد، دل در گرو عشق او می‌بندد.

رمان بهار ۶۳ عشق‌های ممنوعه را به تصویر می‌کشد که از دید عرف و شرع گناه محسوب می‌شود. نویسنده با زیرکی می‌خواهد اثبات کند که وارد شدن به این حیطه‌ها جز سردرگمی و پریشان حالی نتیجه‌ای ندارد. قبول چارچوب‌ها است که زندگی‌ها را پایدار و انسان را مجبور به پذیرش و ادامه زندگی می‌کند.

بهار ۶۳ داستان گمشدگی است. هر کسی به وسعت فکر و اندیشه خویش، آمال و آرزویی‌هایی دارد که برای تحقق آن بایستی از بسیاری از تابو‌ها بگذرد. در خیلی از چهره‌ها بنگرد تا مطلوبش را بیابد. بقول دنوشر «هرکس گودویی دارد فراخور اندیشه و آمال خویش».

بهار63 داستان اعتراض است بر روابط مخفی‌کارانه دنیای آدم‌ها که از صداقت‌های راستین فاصله دارد. همه تظاهر به وفاداری می‌کنند اما واقعیت خلاف آن است. در مولفه‌ها و رخدادهایی که در لابه‌لای داستان بروز می‌کند عنصر خیانت نمود‌های فراوانی دارد اما از عشق صادقانه خبری نیست.

«من خیانت می‌کنم. به خودم خیانت می‌کنم. همه آدمها خیانت می‌کنند. بعد می‌گردند و برایش دلیل پیدا می‌کنند. اما من به سختی دلیل پیدا می‌کنم و به راحتی ردشان می‌کنم.»

بهار ۶۳ داستان زندگی در لحظه است، دم غنیمت شمردن است، داستان اصالت لذت است. همه چیز حول اصالت نفع و خودکامگی فرزین شخصیت اصلی داستان معنی‌دار می‌شود. فرار از رنجی به رنجی فزون‌تر، به قول بودای بزرگ: «زندگی رنج است.» دلبستگی به میترا فرار از سرزنش‌های تهمینه است. فرار از دوست نداشتن تهمینه و بگومگوهای او است.

«ببیین فرزین جان تو حق داری. هر کسی باید اون جوری که دلش می‌خواد زندگی کنه. من که نمی‌تونم زور بگم. تو هم نمی‌تونی و…»

داستان با روایت‌های مختلف، فرزین را انسانی تک بعدی نشان می‌دهد، فردی دوستدار کتاب و سینما و فیلم و… که زندگی خاص خودش را دارد. مترجمی است که دوست دارد، زن‌های داستان با او همراه شوند. بیشتر ناله و نواله‌های تهمینه از تنهایی‌طلبی فرزین و در قید معیارهای معمول زندگی نبودن اوست.

در اواسط داستان از عنوان پشت جلد کتاب “بهار ۶۳” مطلع می‌شویم. داستانی بافته تخیل راوی که پایانی غم‌انگیز دارد.

بهار ۶۳ داستان انتظار است. مسعود مغازه‌دار دل به عبور خام زیبا‌رویی بسته است که او را آشفته حال کرده و او انتظار روزی را می‌کشد که بار دیگر از جلوی مغازه‌اش بگذرد. او همه شهر را زیر پا می‌گذارد اما او را نمی‌یابد. نویسنده با زیرکی تمام می‌خواهد بگوید معشوقی همواره مطلوب و ایده‌آل است که دور از دسترس باشد.

در یک نگاه کلی نویسنده در اولین تجربه داستان‌نویسی‌اش خوب ظاهر شده است. داستان با نثری روان و جذاب از همان صفحات آغازین، ما را به انتهای داستان می‌کشاند. سبک نوشتاری داستان، سبک، شفاف و بدون مغلق‌نویسی است. نویسنده همچون بسیاری از رمان‌ها از معرفی بعد ظاهری فرزین امتناع ورزیده تا خود خواننده به تصویرسازی آدم‌های داستانش پی ببرد. دیالوگ‌های راوی به تکمیل شخصیت آدم‌های داستان کمک می‌کند.